آدینه



یا با غم هام بسوزم یا با شادی هام آشتی؟!. قبول دارم که آدم خاصی نیستم. لایق خیلی از چیزها نیستم. اعتماد به نفسم بالا نیست و خیلی حماقت ها کردم.

هیچوقت فکر نمی کردم روند زندگیم به این صورت پیش بره. پا به نوزده سالگی گذاشتم. از واقعیت هام و رویاهام فاصله گرفتم. نمی تونم خودم باشم انگار توی یه قالبه کوچیک گیر کردم. حسه پروانه ای رو دارم که نمی تونه از پیله اش خارج بشه.

شرایط جامعه؟! شرایط خانواده؟! شرایط محله؟! شرایط خودم؟!  هنوز شک دارم با این شرایط زندگی می کنم. روزهام بدون رنگ تازه ای می گذرن. راه فرار بسته شده. کتابخونه ها بسته شدن. مغزها قفل شدن و احساسات فوران کردن.

راز مهربان بودن و خوددار بودن دیگران چیه؟!.  از عجایب نوزده سالگیه؟! اینکه هنوز شوهر نکردم یا چون خواستگار ندارم؟!. شاید مسئله مربوط می شه به دختری که چند ماه ازم کوچک تره و چند ماه پیش دو قلو زاییده، شوهر صالح داره و کد بانواِ!. از دید ظاهری، مقایسه ی مسخره ایه. تو جامعه ای هستم که دختر 19 ساله ی شوهر کرده ی بچه دار بیشتر از دختر نوزده ساله ی پشت کنکوری ارزش و قرب و احسنت و باریکلا و احترام داره!. مقیاس احترام و درک چیه؟!.  وقتی قدرت فکر و احساسم به سمت حسادت می ره از خودم و موقعیتم متنفر می شم. تا هرجایی که فکر می کنم می بینم دلیلی نداره بهش حسادت کنم.  تنها حسن زندگیش مادر بودنه. قبل از مادر بودن! تعلق داشتن به کسی، مرد زندگی داشتن!. احساس تهوع بهم دست داد. مرد داریم تا مرد!  بخت به اون رو کرده چرا من حسرت بخورم و به هم بازیه بچگیام حسادت کنم.

برای چندمین بار از خودم خواستم عاقل و روشنفکر باشم. ماهیچه هامو منقبض کردم تا لبخند بزنم، نفس عمیق کشیدم و چای دم کردم نوزده سالهٔ کدبانو و شوهر صالحش گپ زدم، چای خوردیم، عکسای دو قلوها رو دو بار دیدیم قربون صدقه ی دست و پای بلوریشون رفتیم، خاطراتشون رو شنیدیم، لذت بردیم، خندیدیم، بهمون خوش گذشت وقت رفتنشون با خودم گفتم زندگی ارزش حرص خوردن نداره . 

پی نوشت: موندن دلیل می خواد. ساختن دلیل می خواد. رفتن دلیل می خواد. منتظر کاری هستم که بی دلیل باشه!. زندگی دلیل کلی نداره!؟.



آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ایرانیان وبلاگ دانستني هاي حقوقی درمانگر و راهنمای خانواده افسوسم آلاچیق و آیدا mandala تُنگِ تَنگ فروشگاه پاورپوینت فقط برای امروز 17 دی: بهبودی تفریحی